Wednesday, October 31, 2007

زندگی کورکورانه من!

همۀ واقعیت اطراف من شامل چیزهایی می شه که می تونم ببینمشون، لمسشون کنم یا بچشمشون. اما نمی دونم این چیزهایی که می بینم آیا واقعا وجود داره یا چشمای من اونها رو به وجود آورده. همه چیز به نظرم عجیب و نا شناخته می رسه.
این دنیایی که آدما به نظر خودشون دارن می سازنش واقعا کجاست؟ چرا هیچ کس نمی دونه برای چی سعی داره دنیا رو زیباتر کنه؟ مگه نسلهای بعد از ما به کجا قراره برسن؟ مگه آخر زمان چه خواهد شد؟ اصلا آیا آخری بر این رمان وجود داره؟ چه بسا انسانها منقرض بشن و زمان همچنان ادامه داشته باشه...!!!
- حتی نمیدونم چرا باید سعی کنم که زنده بمونم...! یا چرا باید خوب زندگی کنم! اگر می گن ثروت فقط به درد این دنیا می خوره اما علمی که تمامش بر مبنای قوانین این دنیاست پس از مرگم به چه کار من مباد؟

------------------------
پ.ن نداریم!

Monday, October 22, 2007

خدا...

هر کدوم از ما توی فکرمون به خدایی ایمان داریم که به نظر خودمون دانای مطلقه... بر اساس منطق انسانی برای کسی که دانای مطلق باشه زندگی کردن بی معنا می شه! منظورم اینه که اگر کسی همه چیز رو بدونه مسلما هیچ رغبتی به زندگی پیدا نمی کنه! و نیز اگر خدا از آینده ی انسان ها با خبر باشه، چه دلیلی برای آفریدن ما داشته؟ اصلا چه دلیلی برای زندگی داشته؟
البته این منطق منه که اینجوریه! با تمام ارادتی که من نسبت به جناب خدا دارم، این قضیه برای من غیر قابل قبوله!

پ.ن1: خیلی درگیرم این روزها! من رو حلال کنید... ممکنه از فرط خستگی یکی از همین روزها به ملکوت اعلا بپیوندم...!!!
پ.ن2: در نظر داشتیم که قالب اینجا رو عوض کنیم! نظرات شما صمیمانه مورد قبول حق قرار گیرد!

Monday, October 15, 2007

سریالهای ناتمام

این روزها همۀ سریالها به خوبی و خوشی مشغول تموم شدنند... و ما هم که نشسته ایم و پایان خوش این سریالها رو که همه مون ازش خبر داشتیم، نگاه می کنیم. همۀ مریض ها شفا پیدا کردن، همۀ آدم بدها به راه راست هدایت شدن و همۀ عاشق و معشوقا به هم رسیدن ( عروسیشونم مثل همۀ فیلم ها و سریالهای ایرانی توی یه حیاط بزرگه که یه حوض گنده وسطش داره و چراغونی هم شده)
باشه تا ماه رمضون بعدی و سریال های بعدی و پایان خوششون... و مردمی که دوباره می شینن به نگاه کردن تک تک سریالها و گاهی اشک می ریزن و گاهی ذوق می کنن!
این وسط باز لایحه های عجیب مجلس و طرح های خشونت آمیز نیروی انتظامی و حکم های اعدام و سنگسار  و بازداشتهای پی در پی دانشجوها و اساتید هم فراموش می شه...
درسته که دولت خرابکاری زیاد می کنه... ولی بلده که چه جوری سر مردم رو گرم کنه! مگه نه؟

پ.ن1: در پی آموزش های سریالهای ماه رمضون، دختری گاو صندوق پدرش رو به شیوۀ رز تخلیه کرد و نیز پسری به شیوۀ آقا مصطفی صاحب همسر شد.
پ.ن2: بودجه واردات بنزین ته کشید!!! دماغ دولت گویا بدجوری سوخته...
پ.ن3: بی خود منتظر نباشین دلیل نبودنم رو بگم! از این خبرا نیست!