Tuesday, May 12, 2009

جهنم

بهشت در کجای چشمان توست که این‌گونه آرامم می‌کند؟

و جهنم در کجای این بهشت نهفته است؟
که تنها در یک لحظه،
این چنین مرا می‌سوزاند اگر گناهی مرتکب شوم!

Saturday, May 9, 2009

ترس

من از تکرار این اعصار بی افسار می ترسم
از این عاشق کش رنج آور بیمار
از این بی زین سوار مست
از این حیوان دد خوی تهی انگار
از این مهمیز و شلاق جهان تشنه بر خونم
از این ننگین سرای تارک قلبم
از این ابلیس گون حکاکی منقوش در چشمم
من از تنهایی تنها و تاریک خدا مانند می ترسم.

حریفانم به زردک می فریبند ابلهان سرخوش مخمور
فقیرانش به حیلت می نشانند اشک بر مژگان مرد کور
نه از لطف تو کز داروی بعد از مرگ می ترسم.

من از فرهاد کش آهی درون سینه ی شیرین
از این بی خویشتن بی تو
از این نامردمی با من
از انسانی بدور از هرچه باید بود
از این نابود
از این سرگشتگی, عصیان
از این نابخردی با جان
از این تن را به جو دادن
از این دل را به تو دادن
من از رنگین کمان حکمت و اندیشه و تقدیر می ترسم.

- علیرضا شریفی