عاشق شده بود… و از عشقش نفرت داشت…
سالهاست که نمی داند چطور با لحظه های عاشقانۀ نفرت انگیزش کنار بیاید. تمام عاشقانه هایش بوی انتقام می دهد… دلش می خواهد انتقام تمام این سالها را از عشق بگیرد. عشقی که او را به دام انداخت و ویرانش کرد…! تمام این سالها در دوراهی عذاب آوری زندگی کرده است! انتخاب تنها مشکل اوست!
حتی وقتی عاشقانه نگاهت می کند، نفرت نگاهش نمی گذارد به چشمهایش خیره شوی. دوست داشتنی است و نفرت انگیز… با او که بمانی در دوراهی عذاب آور زندگی اش گیر می افتی! اینجاست که می فهمی انتخاب گاهی چقدر سخت است!