Sunday, January 23, 2011

Story of a Gambler

از ابتدا می‌دانستم برنده تویی

با تمام برگ‌های بازنده‌ی دستم، بهترین بازی را برایت رقم زدم...
و تمام عزمم را جزم کردم تا بهترین همبازی‌ات باشم
بازی تمام شد...
اکنون تمام برگ‌های زندگی‌ام روی میز، کنار هم ردیف شده‌اند...

آری...
        من باختم...
و این را نه از برگ‌های بازنده‌ی روی میز...
                      که از نگاه برنده‌ی تو می‌توان فهمید

blog comments powered by Disqus